دوعکس العمل متفاوت

«. . . یکی از فریسی ها عیسی را برای صرف غذا دعوت کرد. او به خانۀ آن فریسی رفت و بر سر دسترخوان نشست. در آن شهر زنی زندگی میکرد که رفتارش برخلاف اخلاق بود. چون او شنید که عیسی در خانۀ آن فریسی غذا میخورد در گلابدانی سنگی، روغنی معطر آورد. پشت سر عیسی و کنار پاهای او قرار گرفت و گریه میکرد. چون اشکهایش پاهای عیسی را تر کرد، آنها را با موی خود خشک نمود و پاهای عیسی را می بوسید و به آنها روغن می مالید. وقتی صاحب خانه یعنی آن فریسی این را دید پیش خود گفت: «اگر این مرد واقعاً پیامبر می بود میدانست این زنی که او را لمس میکند کیست و چطور زنی است، او یک زن بد کاره است.» عیسی به فریسی گفت: «شمعون، مطلبی دارم برایت بگویم.» گفت: «بفرما، استاد.» فرمود: «دو نفر از شخصی قرض گرفته بودند، یکی به او پنجصد سکۀ نقره قرضدار بود و دیگری پنجاه سکۀ نقره. چون هیچیک از آن دو نفر چیزی نداشت که به او بدهد، طلبکار هر دو را بخشید. حالا کدامیک از آن دو او را بیشتر دوست خواهد داشت؟» شمعون جواب داد: «گمان میکنم آن کسی که بیشتر به او بخشیده شد.» عیسی فرمود: «قضاوت تو درست است.» و سپس رو به آن زن کرد و به شمعون فرمود: «این زن را می بینی؟ من به خانۀ تو آمدم ولی تو برای پاهایم آب نیاوردی. اما این زن پاهای مرا با اشک چشم شست و با موی خود خشک کرد. تو هیچ مرا نبوسیدی اما این زن از وقتی که من وارد شدم از بوسیدن پاهایم دست برنمی دارد. تو به سر من روغن نزدی اما او به پاهای من روغن معطر مالید. بنابراین بدان که محبت فراوان او نشان میدهد که گناهان بسیارش آمرزیده شده است و کسی که کم بخشیده شده باشد، کم محبت می نماید.» بعد به آن زن فرمود: «گناهان تو بخشیده شده است»
دیگرمهمانان ازیکدیگرمی پرسیدند: «این کیست که حتی گناهان را هم میآمرزد؟»  
در این داستان چندین رفتار زشت و زیبای انسان ها را مشاهده میکنیم.  رفتارهایی که تک تک ما آنها را کمابیش تجربه کردهایم.  فریسی، مقدس نما و مذهبی، عیسی را به خانۀ خود دعوت کرد. ما افغان ها از اهمیت مهمانوازی و پذیرش مهمان کاملاً آگاه هستیم.  ما افغانها برای مهمان ناخوانده آن همه احترام قائلیم تا چه رسد به مهمانی که او را از پیش دعوت کرده باشیم.  ولی رفتار آن مرد مذهبی و مقدسنما نسبت به عیسی از احترام خالی و حتی توهین آمیز بود.  مطابق رسوم آن زمان، صاحب خانه موظف بود که ابتدا با مهمان خود دست و روبوسی کند، پس از آن لازم بود که پای خاکآلود مهمان تازه از راه رسیده را بشوید، کاری که معمولاً بر عهدۀ نوکران خانه محول میشد، و بالاخره ظرفی روغن به مهمان تعارف کرده میشد تا موهای خود را به وسیلۀ آن چرب کند.  فریسی ریاکار، با گستاخی، با آنکه خود از عیسی دعوت کرده بود، با وی دست و روبوسی نکرد و عملاً به او گفت که در خانهاش جایی ندارد.  او آبی جهت شستن پاهای عیسی نیاورد و با این کار خود عملاً او را مجبور کرد که با پای کثیف بر سر دسترخوان بنشیند و با این ترتیب در مقابل مردم او را مسخره کرده، با زبان بیزبانی به عیسی اعلام کرد که نزد او، هیچگونه ارزش و احترامی ندارد.
گذشته ازرفتار گستاخانۀ آن مرد مذهبی ومقدسنما، میخواهم که اکنون به ریاکاری و دوگانگی وجود آن مرد ببینیم.  او درظاهر به عیسی احترام میگذاشت.  او را به خانۀ خود دعوت کرده بود و به او «ای استاد» خطاب میکرد، ولیکن عمل وی با سخنش کاملاً متفاوت بود. 
اما قهرمان دیگر داستان، یعنی آن زن گناهکار به صحنه وارد شد.  در آن زمان رسم بر این بود که افراد فقیر اجازه داشتند که به منزل علمای مذهبی وارد شده سخنان دینی را بشنوند ولی اجازۀ دخالت در بحث و یا حتی نزدیک شدن به میز مهمانان عالیقدر را نداشتند.  از سوی دیگر، باید دانست که به خاطر نفوذ فرهنگ رومی در اسرائیل آن زمان، افراد بر سر دسترخوان لم میدادند
رفتار توهین آمیز فریسی از یک سو و محبتی که نسبت به عیسی در وجود آن زن نسج گرفته بود، ازسوی دیگر، اشک او را سرازیر کرد. او مشاهده کرد که مذهبیهای مقدس نما چگونه عیسی را به خاطر دوستیاش با گناهکاران مورد توهین و بیاحترامی قرار داده بودند. به همین دلیل بود که هر چند آن فریسی عیسی را به مثابۀ یک مهمان عادی محترم نشمرد، آن زن گناهکار او را به حد یک پادشاه بالا برد. فریسی روی عیسی را نبوسید، درحالیکه  آن زن پاهای او را بوسید، کاری که در خور پادشاهان است.  فریسی برای موهای عیسی روغن زیتون نیاورد، ولی ان زن بوتل عطر گرانبهای خود را به پاهای عیسی ریخت.
کار آن زن معنای عمیقتری داشت. برای زنی که از تن فروشی روزگار میگذراند، عطر به یک معنا، وسیلۀ امرار معاشش بود، ولی اکنون او آن عطر گران قیمت را به پای عیسی مسیح میریخت. او عملاً با آن کار خود از روش زندگی گذشتهاش توبه کرد.  او اعلام میکرد که به خاطر محبتی که مسیح به او کرده بود، به خاطر دوستی عیسی با گناهکاران، او دیگر به آن عطر و آن روش زندگی نیاز ندارد. او با آن کار خود، از زندگی گذشتۀ خود توبه کرد. او رویۀ زندگی گذشتۀ خود را به پای عیسی اندخت و از پذیرشی که دوست گناهکاران به او هدیه کرده بود، آنچنان بهرمند شد که دیگر حاضر نبود که به زندگی گذشته بازگشت کند و بوتل عطر ریخته شده، گواه همین تصمیم و توبه او بود.  عمرخیام میگوید:
       شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی        هر لحظه به دام دیگر پابستی
      گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم        آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
حداقل چهار حقیقت مهم را از این داستان کلام خدا میتوان دریافت. اول اینکه رنج و توهینی که عیسی در خانۀ فریسی متحمل شد، نشانهای بود از رنجی که نهایتاً از جانب سران مذهبی بر او وارد خواهد شد.هرچند که افراد مقدس نما به زبان خود از توبه و پذیرش افراد توبه کار دم میزنند، لیکن در عمل تحمل دیدن دوستی عیسی با گناهکاران را نداشتند. عیسی دوستی خود را با گناهکاران تا آنجا ادامه داد که به جهت گناهان بشریت جان سپرد تا هرکه به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.
دومین نکتهای که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که دو نوع گناهکار و دو نوع گناه وجود ارد.گناهی که در چهارچوب شریعت و دینداری است و گناهی که خارج از شریعت و دینداری صورت میگیرد.گناهکاری که در شریعت و تقدسمآبانه گناه میکند، قلب سختتری دارد.
سومین نکتهای که مهم است، این است که بخشایش گناهان به طور مجانی اعطا میشود وعیسی مسیح، کسی است که این هدیه را به همگان تقدیم میکند، لیکن پذیرش آن بخشش پُربهای مسیح، انگیزۀ اصلی فداکاری شخص میشود.انگیزۀ ما به جهت توبه و کارهای نیکوی ما، محبت و فداکاری عیسی مسیح است.اگر به راستی هدیۀ مسیح را پذیرفته باشیم، درین صورت فکرما تازه خواهد شد، صاحب ارزشهای جدیدی خواهیم بود، و انگیزههای تازهای پیدا خواهیم کرد.کلام خدا این را تولد تازه مینامد.
و چهارمین نکتهای که از این قسمت کلام میتوان درک کرد این است که در مقابل محبت و رویۀ استثنایی مسیح، دو نوع عکس العمل بیشتر وجود ندارد:یا انسان مانند ان زن گناهکار به زانو در آمده عیسی را به مثابۀ پادشاه و ولینعمت محبت و خدمت میکند.یا اینکه مانند آن فریسی درمقابل او، به وی توهین میکند.راه سومی وجود ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر