قیام عیسی مسیح و نوروز دلپذیر مبارک


   
 دست اندکاران مجلۀ حقیقت، قیام رستا خیز عیسی مسیح و نوروز دلپذير را بشما عزیزان تبریک گفته، دعا می نماییم که عظمت‌ بی‌ نهايت‌ قوّت‌ او نسبت‌ به‌ ما مؤمنين‌ برحسب‌ عمل‌ توانايی‌ قوّت‌ او كه‌ در مسيح‌ عمل‌ كرد چون‌ او را از مردگان‌ برخيزانيد و به‌ دست‌ راست‌ خود در جاي های‌ آسمانی‌ نشانيد، از نو تجربه کنید.(افسسیان ١: ١٩-٢٠). 
   دعا همیشگی ما این است که خداوند  قیام کرده درزندگی و خدمت شما عزیزان جلال یابد. 
  هموطن عزیز، عيسی مسيح به خاطر من و تو مصلوب شد. در قيام او از مردگان، انسان نو تولد شد.  
  درعيد قيام مسیح، ما مسؤولين مجله حقیقت همراه با شما عزيزان در اين واقعيت خوشی می کنيم که، تمام ما نجات دهنده زنده یی را همراه خود داريم که بر تاريکی پيروز گرديد.  ما خداوندی را همراه خود داريم که ما را ازمرگ ابدی نجات داد و مشارکت ما را با خدا بر قرار نمود، او بر گناه و مرگ پيروز گرديد.
  دعا می نماییم که خداوند فکر و قلم شما را برکت دهد تا درتقویت ایمان خواننده گان و خدمتگزاری در راه خدا، با ارسال مقاله ها، فیض و برکتی را  که خداوند برای ما و شما اعطا میکند، ما نیز به نوبه خود با دیگران تقسیم کنیم، تا فیض باعث فیض گردد. پس؛ منتظر مقاله ها، اشعار، گواهينامه ها و مطالبی دیگر شما می با شیم.

دو اتاق نشیمن

 


   دو اتاق را در نظر بگیرید. یک روز شما در اطاقی که با قالین های سرخ و توشکهای نرم فرش شده است، قابلی پلو و چای نوش جان می کنید. روز بعد شما به اطاق دیگری که با کوچها و چوکیهای زیبا مزین گردیده است و یک کیک چاکلیت دار در بالای میز آن گذاشته شده است، تشریف می برید. کدام اتاق را بیشترمی پسندید؟ بعضی مردم خوش دارند که در اتاق خود شان باشند و برخی دیگر هر دو اتاق را خوش دارند. این دو اتاق تصویر دو فرهنگ متفاوت را مجسم می سازند. هر دو اتاق هم دارای جهات خوب و مثبت می باشند و هم جهات منفی و بد خود را دارند. به این معنی که فرهنگ شرقی و فرهنگ غربی، هر دو هم دارای صفات و جهات خوب و پسندیده هستند و هم دارای جهات منفی و ناپسند.
   حالا در مورد دو سلطنت یا پادشاهی فکر کنید. یعنی پادشاهی خداوند و پادشاهی دنیوی. وقتی ما پیرو عیسی مسیح میگردیم، خداوند ما را از سلطنت تاریکی به سوی سلطنت نور و روشنایی انتقال میدهد. ما یک زنده گی کاملاً جدید وعالی را با رویاها، ارزشها و خصلتهای نو تجربه می کنیم. مگر با در نظر داشت رابطه با دنیای کهنه، ما به کجا متعلق می باشیم؟ بزرگترین سوال در ایمان جدید ما این است که: از اینکه ما متعلق به پادشاهی خداوند هستیم و در مسیح زنده گی جدید را تجربه میکنیم، ما چگونه به دنیای گذشتۀ خود و آنهاییکه در آن دنیا زنده گی میکند، مرتبط می گردیم؟
   نخست، کلام خداوند تفاوتها میان »پادشاهی خداوند« و» دنیا« را به صورت روشن مشخص نموده است. ولی »دنیا« به معنى جهان فزيكى نيست، بلكه ارزشهای »دنیا« ، خواه دنیای شرق باشد و یا دنیای غرب، با ارزشهای خداوندی متفاوت می باشند.
دوم، کلام خداوند به ما می آموزد تا اخلاقاً جدا از ارزشهاى دنیا زنده گی کنیم. زیرا ارزشهاى این دنیا عبارت از دنیای تاریکی ها  می باشد. ما نباید به ارزشهاى دنیا عشق و علاقمندی داشته باشیم بلکه از آن باید خود را مجزا سازیم. ما باید خود را تغییر داده و همانند پادشاه خود یعنی مسیح شویم.
سوم، وقتی ما به پادشاهی خداوند داخل می شویم، ما داخل خانۀ کوچ و چو کی دار نمی شویم، يعني ما فرهنگ خود را تغيير نميدهيم۔ به مثابۀ پیروان مسیح ما هنوز هم از اطاق فرش شده با قالین و تشک خود لذت می بریم. مردمی که در پادشاهی خداوند شامل هستند، می توانند هم دراتاق کوچ و چوکی دار و هم در اتاق تشکدار زنده گی نمایند.
به این معنی که آنها می توانند در هر دو فرهنگ زنده گی نمایند.
چهارم، به مثابۀ پیروان مسیح، در هر جاییکه زیست می کنیم، باید خوی و خصلت مسیح را به خود اختیار نماییم. وقتی مردم ما را می بینند آنها باید خوی و عادت مسیح را در وجود ما ببینند.
   متأسفانه، ما متمایل این هستیم که خود را از دنیای سابقۀ خود بصورت فیزیکی و یا جغرافیوی جدا سازیم. بسیاری از ما، از افراد دنیای گذشتۀ خود آزار و اذیت ديديم، ممکن اینها اعضای خانوادۀ خود ما باشند. بنا بر همین علت، ما می خواهیم که بصورت فیزیکی و یا جغرافیای خود را از دنیای گذشته جدا سازیم. اگر در غرب هستیم، ما بعضی اوقات با مردمانی یکجا میگردیم که از جهان گذشتۀ ما ترس و وحشت دارند. بعضی مردم، آنهایی را که در دنیای دیگر قرار دارند، مورد انتقاد قرار میدهند. برخی خوش دارند تا در دنیای گذشتۀ ما چیزهایی بدی را بیابند و در جست و جوی راه های اند که چگونه می توانند بصورت بهتر برخلاف آنهاییکه در دنیای سابقۀ ما زیست میکنند، بحث و مشاجره کنند. و مردم دنیای گذشتۀ ما خوش دارند که علیۀ مسیحیان داخل بحث و جدال شوند. هر دو جانب علیۀ یکدیگر شان تیر پرتاب می کنند. به این ترتیب ما یک دیوار عظیمی را میان این دو دنیا ایجاد میکنیم مثل اين تصویر زير:

پس ما باید در کجا زنده گی کنیم؟ آیا ما باید جدا از دنیای گذشتۀ خود زنده گی کنیم؟ آیا ما باید دنیای گذشتۀ خود را مورد حمله قرار دهیم؟ آیا لازم است تا ما میان این دو دنیا دیواری را ایجاد کنیم؟
   مسیح فرموده است: » شما نمک دنیا ... شما نور دنیا هستید. نمی توان شهری را که بر کوهی ساخته شده است، پنهان کرد.  هیچ کس چراغ روشن نمی کند که آن را زیر سرپوش بگذارد، بلکه آن را بر چراغ دان قرار می دهد تا به تمام ساکنان خانه نور دهد. بگذارید نور شما همینطور در برابر مردم بدرخشد تا کارهای نیک شما را ببینند و پدر آسمانی شما را تمجید نمایند«.
   اگر ما بگونۀ فیزیکی و یا جغرافیای بخشی از دنیای گذشتۀ خود نباشیم، چگونه می توانیم برای آن دنیا نور و نمک باشیم؟ اگر ما به دنیا گذشتۀ خود تعلق نداشته باشیم چگونه می توانیم برای مسیح نور باشیم و برای او بدرخشیم؟ ما چگونه خواهیم توانست مردمی را که در آن دنیا زیست می کنند، دوست داشته باشیم در صورتیکه ما در اطاق آنها، جاییکه با آنها همصحبت هستیم، زنده گی نکنیم؟ مردمی که در آن دنیا زنده گی میکنند، آنها چگونه می توانند مسیح را ببینند در صورتیکه پیروان مسيح را نبینند؟
   مردمیکه در دنیای دیگر زنده گی میکنند دشمنان ما نیستند. اگر آنها دشمنان ما هم باشند، ما یک حکم داریم که باید از آن اطاعت کنیم و آن اینکه دشمنان خود را دوست داشته باش و با آنها محبت کن. ما باید با آنها چنان برخورد نماییم که از ایشان توقع داریم که با ما برخورد نمایند. هرگاه ما با آنها محبت نماییم پس ما کوشش خواهیم نمود تا آنها را درک نماییم. شخصی که احساس نماید که درک شده است، او محبت را نیز درک خواهد نمود و هرگاه او احساس کند که مورد محبت قرار گرفته است.
او این را هم احساس خواهد نمود که درک شده است. یک ضرب المثل انگلیسی است که می گوید: خود را در میان بوتهای آنها قرار دهید تا بدانید آنها چه را تجربه میکنند.
(put yourself in the other person’s shoes)                                   
   پادشاهی خداوند بصورت فیزیکی از پادشاهی این دنیا مجزا نیست. مسیح به پیروان خود دعا میکند: » به درگاه تو دعا می کنم نه برای اینکه آنها را از دنیا ببری بلکه تا آنها را از شرارت و شیطان محافظت فرمائی. همانطور که من متعلق به این دنیا نیستم، ایشان هم نیستند  همانطور که تو مرا به دنیا فرستادی من نیز آنها را به دنیا فرستادم«
ما ارزشهاى اين دنىا را اهميت نميدهيم، زیرا ما حالا به مسیح تعلق داریم. ولی ما هنوز هم عضو اتاق تشکدار خود هستیم. زیرا این رسم و رواج و یا جزء از فرهنگ ماست. بهتر است به جای اینکه در یک دنیای مجزا زنده گی کنیم که در آن دیواری جدا کننده بین دو دنیا وجود دارد، در دنیای خود ما زنده گی پاک و مقدس داشته باشیم، چه در اتاق تشكدار يا در اتاق كوچ و چوكى.
 مردم در هر دو اتاق نیازمند این هستند تا مسیح را ببینند. مگر آنها زمانی مسیح را خواهند دید که مشابهت های او را در وجود پیروانش ببینند.







عطر مسیح



تو  آن گل هستی که افشاندی عطر خوشبویت را برمن
چو بلبل دور تو گردم ای گل، نه دور خار میگردم
منم عاشقت ای مسیح ، تویی یار مهربانم
بدور شمع روی تو ، پروانه وار میگردم
چگونه من ادا کنم سپاس و شکرت ای مسیح
گناهانم تو برداشتی ، بدون عار میگردم
بگفتی خوش بحال آن که دارد ایمان بر من
تو سلطانی من رعیت ، پی دیدار میگردم
من  آنم ، بودم سرگردان ، پی یک قطره آبی
چنان سیرابم کرد مسیح که چون جویبار میگردم
بگفتند: از برای چی چنین خوشحال میگردی؟
بگفت »ر«داده ام دل پی دلدار میگردم
 چرا باشم هراسان من ؟ چرا باشد دیگر حزین
چون دارد دست من در دست ، چنین سرشار میگردم
سپردم خود را به مسیح ، بسازدم دیگر از نو
بسوخت با روحش تلخی ها ، چنین پربار میگردم
                                               ( ر. ج )  


بی بی حاجی




سالهاست که مردم افغانستان دردرد و رنج فراوان، زندگی مشقت باری را پشت سر میگذرانند. عدم امنیت و پرابلم های اقتصادی دامن گیر مردم شده و مشکلات بزرگ را در زندگی شان ایجاد کرده است. تا حدیکه روح و جسم مردم زیر فشار این عوامل اذیت میشود و تعدادی هم احساس تنهایی و بی کسی  مینمایند که در نتیجه دچار افسردگی و بی باوری گردیده، که این احساس روز به روز بر ایشان غلبه نموده و زندگی آنها را تیره تر نموده است.
   اکثراً برای بیرون رفت ازین افسردگی و بی باوری در تلاشند که حداقل کسی را پیدا کنند که با حرف خوش وامیدوار کننده خود، به زندگی تیره و تار آنها روشنایی ببخشد.
با کمال تاسف که بسیاری کسان خودرا ناگزیر میدانند تا نزد فال بین ها، طالع بین ها و
جادوگران مراجعه کنند تا باشد که به اصطلاح روی طالع خودرا باز کنند و ببینند که اگراز
 فال بین ها و جادوگران یک خبر خوش بشنوند و به زندگی خود که در حال تباهی است رونق و سر و سامان بدهند.
   از همین رو اگر در این روزها در شهر کابل، چه در بازارها و چه در کوچه ها و پس کوچه ها گذر نمایید، چیزی که زیادتر به نظر جلوه میکند لوحه های کف شناسی، فال بینی و افسونگری است. کار و بار این جادوگران هم بد نیست وحتی بسیاری آنها برای اجرت خود طلب دالرمیکنند تا پول افغانی.
   من یکی از کسانی را میشناسم که حالا به قول خودش میتواند هرجادویی که بخواهی برایت انجام دهد، یک زن است بنام " بی بی حاجی". این بی بی حاجی در گذشته های نه چندان دور زندگی رقت بار داشت و از طرف شوهر آنقدر لت و کوب میشد که بالاخره مجبور شد به شوهر خود بگوید که او "جن" دارد.
فقط زمانیکه خود ما مانند مسیح با بدن های جلال یافته آراسته گردیم، آن وقت ماهیت و معنای بدن جلال یافته را درک خواهیم کرد.
   کتاب مقدس به جر و بحث بالای موضوع قیام مسیح نمی پردازد بلکه آنرا بیان میکند. همان طوریکه به دنبال ثبوت وجود خدا نیست. " در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید." با این جمله کتاب مقدس شروع میشود، بدون اینکه اول وجود خدا را ثابت نماید. کتاب مقدس به دلایل منطقی برای اثبات قیام مسیح نمی پردازد. متفکر مسیحی بنام جان وال مینویسد: "انجیل، رستاخیر مسیح را توضیح نمی دهد. برعکس، این رستاخیز مسیح است که انجیل را توضیح میدهد."
   چند سال قبل کلیسای که من عضو آن بودم تصمیم گرفته بودند که هر هفته یک شب را بنام شب بحث و گفتگو بنامند و در آن شب هرکس می توانست خویشان و همسایگان خود را با خود بیاورد تا در باره ایمان مسیحی باهم تبادل نظر نمایند. در یکی از این شب ها یک جفت جوان آمده بودند که کم کم علاقه به کلیسا داشتند ولی بعضی مسایل مسیحی را بی مفهوم می پنداشتند. خانم به شبان کلیسای ما رو کرده و گفت: "قیام مسیح از مردگان به نظر من یک افسانه است." شبان با قاطعیت گفت:" نی خانم، این یک واقعیت است." شوهرش پرسید: "آیا ثبوت علمی برای این ادعا دارید؟ " شبان در پاسخ گفت: "من و شما به بسیار چیزها ایمان داریم که تا هنوز ثبوت علمی برای آنها پیدا نشده است." شبان به سخنانش ادامه داد و به تشریح و تفصیل مسایل علمی و تاریخی پرداخت. خانم دوباره پرسید: "رستاخیز مسیح چه تفاوتی در جهان ما آورده است؟ همه چیز مانند همیشه است. آیا رستاخیز مسیح میتواند شکم اطفال گرسنه را سیر کند؟"
   در میان این سوالها و بحث ها، یکی از اعضای معمولی کلیسا که بسیار گمنام هم بود، آهسته و ملایم چنین گفت: " تا زمانیکه مسیح در قلب شما قیام نکرده باشد ودر زندگی شما زنده نشود، این داستان های انجیل واقعاً که برای شما افسانه ای بیش نیستند."
   امروز پیروان زیادی مسیح هستند که به قیام مسیح ایمان دارند ولی مسیح در قلب آنها هنوز قیام نکرده است. هستند  پیروان مسیح که میکوشند تمام آیات مربوط به قیام مسیح را حفظ کنند، ولی متاسفانه عیسی مسیح هنوز در زندگی آنها زنده نشده است. در نتیجه، قیام مسیح صرف داستانی است که آنها به واقعیت تاریخی آن ایمان دارند و بس. ولی ایمان مسیحی بسیار بیشتر از این است. ایمان مسیحی، صرف باور به وقایع تاریخی نیست. شیطان نیز به تاریخ ایمان دارد، او نیز باور دارد که مسیح قیام کرده است ولی هنوز هم شیطان باقی مانده است.
   تا زمانیکه مسیح در قلب ما قیام نکرده باشد و در زندگی ما زنده نشود، داستان قیام مسیح از مردگان نمی تواند مفهوم واقعی اش را بخود بگیرد. (عیسی زنده است!) این شعار بسیار از مسیحیان جهان است که حتی روی تخته ها و پرده ها می نویسند. ولی این شعار وقتی به هدف اصلی اش میرسد که مردم دنیا، عیسی زنده را در وجود من و شما ببینند.

  

نوروز

   اول حمل با آغاز بهار و نوروز همراه است. اين روز برای افغان ها شروع سال جديد خورشيدی است. يكى از سنت‌هاى حسنه و با ارزش جشن نوروز، ديد و بازديد است، كه ميان فاميل، دوستان و آشنايان انجام مى‌گيرد. بهار پیام آور خوشی و شادی و امید است. نوروز پیام آور روزهای آفتابی است. نوروز نوید می دهد که زمستان میگذرد و جای دشمنی ها را، صلح و دوستی و صفا میگیرد. نوروز مظهر زندگی و رستاخیز طبیعت و موسم تجدید پیمان به آفریندۀ طبیعت و جهان است.
    بهار، زمان ترک زهد و ریای میان تهی زمستان جانفرساست. نوروز و گل و دشت و سر سبزی آن، انسان خداشناس را به عشق ورزی با خالق فرا میخواند.
   روز نو، زندگی تازه و تجدید نظر به گذشته  را طلب میکند. زندگی جدید مستلزم سلوک نو و رفتار تازه است. چه بسا که در اطراف ما بهار باشد ولی آفتاب بهاری هنوز در سردی و تاریکی دل رخنه نکرده باشد و سیاهی را بر سپیدی دل گرانی باشد. بلی حافظ شیرین سخن از این واقعیت نیز اگاه است و ما را به تغییر رفتار ما فرا میخواهند:

 صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
   نوروز با نفس سحر پرداز و طرب انگیز خود طبیعت را بار دیگر جان تازه بخشیده و دشت و صحرا و باغ، راغ را با گل و ریحان و ارغوان آراسته میسازد. شاعری درین مورد میفرماید
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
   پیام نوروز، پیام زندگی پس ازمرگ است. نوروز یعنی پیروزی نور برظلمت، و بر خزان است، این نوروز است که ما را به آینده امید وار میسازد.
پیغام مسیح مانند بهار به تمام دنیا، پیام یک زندگی نو و تازه است.  یعنی پیغام تولد شدن از نو است. البته تولد شدن از روح نه از جسم. این تولد دوباره که توسط روح مسیح صورت میگیرد، از ما یک انسان کاملا  نو میسازد .
   دوستان گرامی! اگر شما در جستجوی این هستید که زمستان زندگی تان به بهار جاویدان تبدیل شود، راهی را باید انتخاب کنید که بتوانید از طریق آن به آرزوی تان برسید. این راه، این است که زندگی تان را به دست عیسی مسیح بسپارید و او را پادشاۀ زندگی خود بسازید.
   عیسی مسیح آب حیات به شما می بخشد، او شما را از نان زندگی سیر میسازد، او آهنگ و موسیقی الهی است که می تواند به دل های غمگین و افسردۀ ما  آرامش ببخشد. او یعنی عیسی مسیح از مردم دردمند و زحمتکش دعوت می کند که به نزد او بیایند . او میفرماید:" ای تمامی زحمت کشان و گرانباران، نزد من بیایید و من به شما آرامی خواهم داد" (  انجیل متی ٢٨:١١)
برای ما و شماست که از خود خواهی و گناه توبه کنیم، یعنی زندگی خود را از زمستان سرد و تاریک به بهار دلپذیر و ملایم و نورانی عوض کنیم. بر ماست که دعوت عیسی مسیح را قبول کرده و خود را به او تسلیم کنیم. یعنی با او یکی شویم تا آرامی و بهار جاویدان زندگی را پیدا کنیم.

خدایا چنان کن که هر روزما
همه سبز باشد چون نوروز ما
دل و دیده باشد زمهر توشاد
جهان نوشود، سال فرخنده باد