بی بی حاجی




سالهاست که مردم افغانستان دردرد و رنج فراوان، زندگی مشقت باری را پشت سر میگذرانند. عدم امنیت و پرابلم های اقتصادی دامن گیر مردم شده و مشکلات بزرگ را در زندگی شان ایجاد کرده است. تا حدیکه روح و جسم مردم زیر فشار این عوامل اذیت میشود و تعدادی هم احساس تنهایی و بی کسی  مینمایند که در نتیجه دچار افسردگی و بی باوری گردیده، که این احساس روز به روز بر ایشان غلبه نموده و زندگی آنها را تیره تر نموده است.
   اکثراً برای بیرون رفت ازین افسردگی و بی باوری در تلاشند که حداقل کسی را پیدا کنند که با حرف خوش وامیدوار کننده خود، به زندگی تیره و تار آنها روشنایی ببخشد.
با کمال تاسف که بسیاری کسان خودرا ناگزیر میدانند تا نزد فال بین ها، طالع بین ها و
جادوگران مراجعه کنند تا باشد که به اصطلاح روی طالع خودرا باز کنند و ببینند که اگراز
 فال بین ها و جادوگران یک خبر خوش بشنوند و به زندگی خود که در حال تباهی است رونق و سر و سامان بدهند.
   از همین رو اگر در این روزها در شهر کابل، چه در بازارها و چه در کوچه ها و پس کوچه ها گذر نمایید، چیزی که زیادتر به نظر جلوه میکند لوحه های کف شناسی، فال بینی و افسونگری است. کار و بار این جادوگران هم بد نیست وحتی بسیاری آنها برای اجرت خود طلب دالرمیکنند تا پول افغانی.
   من یکی از کسانی را میشناسم که حالا به قول خودش میتواند هرجادویی که بخواهی برایت انجام دهد، یک زن است بنام " بی بی حاجی". این بی بی حاجی در گذشته های نه چندان دور زندگی رقت بار داشت و از طرف شوهر آنقدر لت و کوب میشد که بالاخره مجبور شد به شوهر خود بگوید که او "جن" دارد.
فقط زمانیکه خود ما مانند مسیح با بدن های جلال یافته آراسته گردیم، آن وقت ماهیت و معنای بدن جلال یافته را درک خواهیم کرد.
   کتاب مقدس به جر و بحث بالای موضوع قیام مسیح نمی پردازد بلکه آنرا بیان میکند. همان طوریکه به دنبال ثبوت وجود خدا نیست. " در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید." با این جمله کتاب مقدس شروع میشود، بدون اینکه اول وجود خدا را ثابت نماید. کتاب مقدس به دلایل منطقی برای اثبات قیام مسیح نمی پردازد. متفکر مسیحی بنام جان وال مینویسد: "انجیل، رستاخیر مسیح را توضیح نمی دهد. برعکس، این رستاخیز مسیح است که انجیل را توضیح میدهد."
   چند سال قبل کلیسای که من عضو آن بودم تصمیم گرفته بودند که هر هفته یک شب را بنام شب بحث و گفتگو بنامند و در آن شب هرکس می توانست خویشان و همسایگان خود را با خود بیاورد تا در باره ایمان مسیحی باهم تبادل نظر نمایند. در یکی از این شب ها یک جفت جوان آمده بودند که کم کم علاقه به کلیسا داشتند ولی بعضی مسایل مسیحی را بی مفهوم می پنداشتند. خانم به شبان کلیسای ما رو کرده و گفت: "قیام مسیح از مردگان به نظر من یک افسانه است." شبان با قاطعیت گفت:" نی خانم، این یک واقعیت است." شوهرش پرسید: "آیا ثبوت علمی برای این ادعا دارید؟ " شبان در پاسخ گفت: "من و شما به بسیار چیزها ایمان داریم که تا هنوز ثبوت علمی برای آنها پیدا نشده است." شبان به سخنانش ادامه داد و به تشریح و تفصیل مسایل علمی و تاریخی پرداخت. خانم دوباره پرسید: "رستاخیز مسیح چه تفاوتی در جهان ما آورده است؟ همه چیز مانند همیشه است. آیا رستاخیز مسیح میتواند شکم اطفال گرسنه را سیر کند؟"
   در میان این سوالها و بحث ها، یکی از اعضای معمولی کلیسا که بسیار گمنام هم بود، آهسته و ملایم چنین گفت: " تا زمانیکه مسیح در قلب شما قیام نکرده باشد ودر زندگی شما زنده نشود، این داستان های انجیل واقعاً که برای شما افسانه ای بیش نیستند."
   امروز پیروان زیادی مسیح هستند که به قیام مسیح ایمان دارند ولی مسیح در قلب آنها هنوز قیام نکرده است. هستند  پیروان مسیح که میکوشند تمام آیات مربوط به قیام مسیح را حفظ کنند، ولی متاسفانه عیسی مسیح هنوز در زندگی آنها زنده نشده است. در نتیجه، قیام مسیح صرف داستانی است که آنها به واقعیت تاریخی آن ایمان دارند و بس. ولی ایمان مسیحی بسیار بیشتر از این است. ایمان مسیحی، صرف باور به وقایع تاریخی نیست. شیطان نیز به تاریخ ایمان دارد، او نیز باور دارد که مسیح قیام کرده است ولی هنوز هم شیطان باقی مانده است.
   تا زمانیکه مسیح در قلب ما قیام نکرده باشد و در زندگی ما زنده نشود، داستان قیام مسیح از مردگان نمی تواند مفهوم واقعی اش را بخود بگیرد. (عیسی زنده است!) این شعار بسیار از مسیحیان جهان است که حتی روی تخته ها و پرده ها می نویسند. ولی این شعار وقتی به هدف اصلی اش میرسد که مردم دنیا، عیسی زنده را در وجود من و شما ببینند.

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر