ترس خدا


آیا هرگز شنیده اید که احساس ترس میتواند شیرین و لذت بخش هم باشد؟
در بین مردم ما مروج است که میگویند: " ترس بیادر مرگ اس". حقیقتاً اگر ترس دامنگیر زندگی ما باشد واز هر کس و هر چیز بترسیم، روزی خواهد رسید که این ترس با پنجه های سخت وسفت خود مارا خفه خواهد کرد.  ترس مدام،  نه تنها اختیار و ارداه ما را در قسمت استفاده از آزادی و دیگرمزایای زندگی صلب میکند بلکه مارا به یک طفیلی محض تبدیل میکند که برای همیش بار دوش دیگران باشیم.
   آنچه درین نوشتار مورد بحث ما است،  ترسی است که شیرین تر ازعسل است، از عسل خالص، یعنی ترس از خدا که به ما حکمت میبخشد.
   کتاب مقدس به ما بیان میکند که ترس خدا آغاز علم است. به چه مفهوم؟ به مفهوم اینکه وقتی بدانیم که خدا مارا مطابق محبت ازلی خود درین دنیا خلق نموده ما این دوستی خالق خود را قلبا تصدیق میکنیم وبه نوبه خود اورا دوست میداریم تا حدی که کاری نمیکنیم که برخلاف اراده و خواست او باشد چه بسا که تمامی خواست و اراده خدا برای خیریت ما انسانها است. این دوستی همانا ترس شیرین خداست که میتواند در قلب ما جای داشته باشد وبه ما حکمت بخشد.
 همچنان در کتاب مقدس میخوانیم که به عیسی مسیح یگانه شاه شاهان خطاب شده که در ایمان به اوانسان میتواند از قید وبند هرنوع ترس آزاد شود خصوصا از بزرگترین ترس که همانا ترس از مرگ است. 
فرق بین عیسی ودیگر پادشاهان اینست که دیگران اکثرا به زورسرزمینهارا اشغال کرده بالای مردم به جبرقانون حکومت میکنند، درحالیکه عیسی بامحبت خود قلبهای مردم را تسخیرکرده ودرسلامتی واراده آزاد مردم، بر آانها حکومت مینماید. عیسی میگوید: " دیگر شما را بنده نمیخوانم زیرا بنده نمیداند اربابش چه میکند. من شما را دوستان خود خوانده ام زیرا هرچه را از پدر خود شنیدم برای شما شرح دادم". ( یوحنا١٥:١٥ )
   عیسی مسیح به پیروان خود می آموزد که درهنگام دعا از پدر آسمانی خود درخواست کننند وبگویند:»ملکوت تو بیاید!«  بدینوسیله پادشاهی وسلطنت پراز مهروصفای او درجهان  برقرار شود. پیروان عیسی مسیح به سلطنت مطلق خدا اعتقاد داشته خدا را منحیث پادشاه وخداوند زندگی‌ خود پذیرفته اند.
یکی ازپیروان عیسی مسیح چنین میگوید:  »وقتی به طرف دنیا میبینیم متوجه میشویم که
افرادی زیادی هستند که حاضرند جان ومال ونیروی خود را به خاطر اطاعت از پادشاهان ورهبران زمینی شان قربان کنند.«
 در طول تاریخ کشورعزیز ما افغانستان، افراد بیشماری برای پادشاه و ولینعمت زمینی خود، چه فداکاری‌هایی که نکرده‌اند. ولی متاسفانه که با این کار خود نه تنهاجانهای شیرین خود را از دست داده اند بلکه خانواده های زیادی را درسوگ اندوهناک غزیزان از دست رفته شان نشانده وکشور خودرا به خاک وخون یکسان کرده اند. 
   این پیرو مسیح همچنان ادامه داده میگوید: " وقتی به طرف این همه کشت و خون نگاه میکنیم فداکاری رهبر خود عیسی را بیاد می آوریم که بخاطر زنده ماندن ما انسانها جانش را در بالای صلیب فدا کرد. برخلاف بسیاری از رهبران دنیا، عیسی جان کسی را نگرفت بلکه برای دیگران جان داد. چنانکه در کتاب اشعیای نبی در مورد مرگ عیسی آمده است: " او در حقیقت بخاطر گناه و خطای ما زده و زخمی شد. او جزا دید تا ما سلامتی داشته باشیم و از زخمهائی او ما شفا یافتیم. ما همه مثل گوسفندانِ سرگردان، گمراه شده و به راه خود روان بودیم، اما خداوند گناه همۀ ما را بگردن او نهاد."(اشعیا:٥٣:٥)
   پس زمانیکه به طرف فداکاری دیگران میبینیم وبه فداکاری رهبر بزرگ خود عیسی مسیح می اندیشیم به این فکر می افتیم که چقدر لازم است تا بمراتب بیشتر از همه ازپادشاه آسمانی خود پیروی کنیم وزندگی خودرا وقف خدمت پادشاه ابدی خود خدا نماییم".
   یکی از خصوصیات دیگر پادشاهان دنیوی سایه وقدرت آنهاست که با عث میشود کمتر کسی پیدا شود که درمقابل آنها ویا نماینده آنها حضوریابد وخوف دردل نداشته باشد. پادشاه زمینی به لحاظ اقتدارو عظمتش در دل حاضرین ترس و خوف می‌افگند. 
   ولی اگر به وجود خالق خود خدااعتقاد داشته باشیم، واضحا میبینیم که او ازهر رهبروپادشاه زمینی پرقدرت ‌تروپرعظمت ‌تراست. خدا که خالق آسمانها وزمین است، بمراتب ترس‌آورتراز هرحاکم بشری میباشد.
چند سال پیش زمانی که کشور پولند هنوز در کمونیزم گرفتار بود، پاپ ژان پل دوم که پولندی الاصل بود و به طور جدی با دیکتاتوری کمونیستها مخالفت می‌ورزید واز جنبش کارگران به رهبری لخ والسا حمایت می‌کرد سفری به پولند داشت.  در زمان سفرپاپ، ظاهرا قدرت دردست نظامیان بود و رهبری رژیم نظامی کمونیستی پولند را شخصی بنام جنرال یاروزلسکی به عهده داشت. در ابتدای سفر پاپ به پولند، جنرال یاروزلسکی درحضورخبرنگاران وکمره ‌های تلویزیونی خطاب به پاپ سخنانی ایراد نمود. نکتۀ جالب این بود که جنرال یاروزلسکی، با آن همه قدرت، در حالی که یونیفورم نظامی بر تن وتفنگچه ای به کمر داشت، درجات و مدالهای نظامی خود را به رخ می‌ کشید، پشتش به قوای نظامی مسلح گرم بود و کاملاً از سوی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی حمایت می‌ شد، ولی باز هم از حضور پاپ و قدرت روحانی آن پیرمرد که مستقیما بالای مردم پولند تاثیرگزار بود، آشکارا دچار ترس گردیده بود.
.    قدرت این پیرمردی که بجز عصای شبانی، چیز دیگری در دست نداشت، چنان وجود جنرال کمونیست را فرا گرفته بود که در حین سخنرانی زانوانش به طرز بسیار مشهودی می ‌لرزیدند تا جایی که کمره های فیلم‌ برداری حرکت و لرزش بی‌اختیارانۀ زانوهای جنرال را ضبط کردند و به همین خاطر دستگاه خبری پو لند پخش آن فیلم را ممنوع قرار داد.
   از این داستان نتیجه میگیریم که گرچه پادشاهان و رهبران زمینی هم ابهت و ترس دارند ولی اگر زانوهای لرزان آن جنرال کمونیست را بطور نمونه پیش خود مجسم کنیم که علیرغم شعارهای ماتریالیستی‌ اش از خدا و اقتداری که آن مرد خدا داشت به لرزه درآمده بود، درمیابیم که مقام و منزلت و قدرت خدا ما فوق همه حاکمان و قدرتمندان دنیا است. پس آیا لازم نیست که ترس او را در دل داشته باشیم؟ بلی لازم است!
   ما پیروان عیسی مسیح دیگر آنگونه اشخاصی نیستم که از ترس مجازات از خدا یا فرار میکنند و یا هم دست به قصاص دیگران میزنند، بلکه  در فیض و بخشایش مسیح با جرات میتوانیم در حضور خدا حاضر شویم.  چنانکه در انجیل میخوانیم: " پس بیائید تا با دلیری به تخت فیض بخش خدا نزدیک شویم تا رحمت یافته در وقت احتیاج از او فیض یابیم". (عبرانیان ٤: ١٦)
   خواننده گرامی، آیا ترس خداوند را در دل خود دارید؟
برای ما که بخشش خدا و پذیرفته‌ شدن ازسوی او را تجربه کرده‌ایم، ترس ما دارای طبیعتی بسیار متفاوت با وحشت بی خدایان است. ترسی که ما از مسیح به دل داریم، ناشی از وحشت و ترس از مجازات و یا خوف از رفتار غیرقابل پیشبینی و یا وحشیانۀ او نیست، بلکه ترس ما از مسیح، به خاطر احترام فوق‌العاده‌ای است که نسبت به او داریم. جنرال یاروزلسکی دچار وحشت و ترس و خوف بود، ولی ما مسیحیان آنقدر خود را به محبت پدر آسمانی ما مدیون میدانیم که تمام وجود ما مملو از احساس احترام نسبت به خدا است.
   ترسی که از احساس ترور و وحشت سرچشمه گرفته باشد یا انسان را به فرار میکشاند و یا شخص را از شدت خوف در جای خود میخکوب مینماید. ولی کلام خدا میگوید:»ترس خدا ابتدای حکمت است«. ترس خدا نه تنها ما را از او دور نمیسازد و یا سر جای ما را میخکوب و زمین‌ گیر نمی‌کند، بلکه به ما قدرت میبخشد که اعماق اقیانوس حکمت خدا را کشف کنیم و کرانه های حکمت او را در نور ببینیم. ترس خدا، باعث میشود که جای خود را در زندگی بدرستی درک کنیم و با کسب و درک موقعیت خود در جامعه بشری ، خدا و همنوعان خود را به درستی خدمت و محبت کنیم. اگر کسی در پی کسب حکمت است، باید ابتدا ترس خدا را بداند و آنرا در درون قلب خود بپروراند.


 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر